داستان



روزی روزگازی گلی از ژیژ خاک ، خاک ها رو آرام کنار میزد و با اشتیاقی بالا بر روی خاک می آمد .

کمی به این ور و آن ور نگاه کرد ، سنگی در کنار او بود و به او گفت سلام ، گل به او پاسخ داد :《سلام》. 

گل گفت : 《من تازه به روی خاک آمدم و شما را نمیشناسم اسم شما چیست ؟》

سنگ گفت : 《 من هم تازه شما را بر روی زمین دیدن اسم من سنگ است و از جنس خاکم . چند سالی است که بر روی زمین اینجا گیاهی سبز نشده اسم شما چیست ؟ 》 

گل گفت : 《 من هم گل هستم ، به راستی اینجا چند ساله که گیاهی سبز نشده 》


داستان

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

تخفیفان فریاد حق...به روزترین سایت مذهبی نرم افزاری لاستیک نانکن ارزان سرا پارکت آرتا رادیوتکست بهترین متخصص قلب نارمک آموزش های همگانی درمان لکنت زبان پرسش مهر98